که پا از چوب دارد، چوب بلند باریک که ضمائم چوبی با میخ بر آن کوفته شده و این ضمائم محل اتکاء پاهاست و اطفال بر آن برشوند، و براه روند، چوب باریک و درازی که لنگان و پا بریدگان زیر بغل گیرند وبکمک آن راه روند، و آن را چوب زیر بغل هم گویند
که پا از چوب دارد، چوب بلند باریک که ضمائم چوبی با میخ بر آن کوفته شده و این ضمائم محل اتکاء پاهاست و اطفال بر آن برشوند، و براه روند، چوب باریک و درازی که لنگان و پا بریدگان زیر بغل گیرند وبکمک آن راه روند، و آن را چوب زیر بغل هم گویند
چوب زننده. ضربه واردکننده با چوب: که تابر ما زمانه چوب زن بود فلک چوبک زن چوبینه تن بود. نظامی. ، فراش: قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن خاقان رکابدارت وفغفور پرده دار. منوچهری
چوب زننده. ضربه واردکننده با چوب: که تابر ما زمانه چوب زن بود فلک چوبک زن چوبینه تن بود. نظامی. ، فراش: قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن خاقان رکابدارت وفغفور پرده دار. منوچهری
پوشندۀ چوب، از چوب پوشیده شده، پوشیده از چوب، مستور و پنهان در چوب، صفت سقفی که با تیرهای چوبی ساخته شده باشد، خانه ای که سقفش از چوب پوشیده شده باشد، سقفش چوب پوش است، یعنی از چوب پوشیده است و در ساختمانش چوب بکار رفته است، نظیر: تیرپوش و جز آن
پوشندۀ چوب، از چوب پوشیده شده، پوشیده از چوب، مستور و پنهان در چوب، صفت سقفی که با تیرهای چوبی ساخته شده باشد، خانه ای که سقفش از چوب پوشیده شده باشد، سقفش چوب پوش است، یعنی از چوب پوشیده است و در ساختمانش چوب بکار رفته است، نظیر: تیرپوش و جز آن
قطعه چوبی که بر آن هر دفعه که از کسی چیزی به نسیه خرند خطی یا بریدگی پدید آرند، تا گاه محاسبه آن خطوط و بریدگیها بر دفعات خرید دلیل باشد. قطعه چوبی که چون از بقال و صراف چیزی بوعده بگیرند برای حفظ اعداد خطها بر آن چوب کشند تا وقت ادا موافق آن بدهند همانند: شاخ گل را خارها باشد بجای چوب خط آب را گل بسته چون خورده ست از پس میدهد. وحید (از آنندراج). نهال خشک هم دارد ثمر در باغ درویشی کلید مخزن رزق فقیران چوب خط باشد. وحید (از آنندراج). و از این عالم است بر چیزی خط کشیدن که افاده معنی حفظ اعداد کند: کلید مخزن رزق فقیران چوب خط باشد. وحید (از آنندراج). می کشم در حساب وعده او خط ز مژگان همیشه بر دیوار. آقاشاپور (از آنندراج). تکه چوبی است که بر آن بی سوادان برای علامت با چاقو خط میزنند و عموماً نانواها و قصابها بخریداران که به نسیه جنس خرند چوب خط میدهند تا هر وقت چیزی میخرند فروشنده بر آن خطی میزند و آخر ماه آن خطها را حساب میکنند. (از فرهنگ نظام). قطعه چوبی متداول مابین بایع و مشتری که بالای آن را پهن کرده تاریخ میگذارند و هرگاه مشتری چیزی از بایع می خرد با کارد یا گزلک خطی بر آن چوب میکند تا نشانه باشد مبلغ و یا مقداری را که در میانۀ خود قرار داده اند. (ناظم الاطباء) ، برای طلب خیرات یا قرض چوبی نزد مسئول ٌ عنه بفرستند و او خطی بر آن کشد و این نشان وعده باشد. (آنندراج) ، چوب باریکی که نوآموزان بدست گیرند و با آن بر سطور کتاب خط برند تا انگشتشان با خطوطکتاب تماس پیدا نکند. گاهی آن را از کاغذ و مقوا کنند و بهمین نام نامند، چوب گدائی. رجوع به ترکیب چوب گدائی شود
قطعه چوبی که بر آن هر دفعه که از کسی چیزی به نسیه خرند خطی یا بریدگی پدید آرند، تا گاه محاسبه آن خطوط و بریدگیها بر دفعات خرید دلیل باشد. قطعه چوبی که چون از بقال و صراف چیزی بوعده بگیرند برای حفظ اعداد خطها بر آن چوب کشند تا وقت ادا موافق آن بدهند همانند: شاخ گل را خارها باشد بجای چوب خط آب را گل بسته چون خورده ست از پس میدهد. وحید (از آنندراج). نهال خشک هم دارد ثمر در باغ درویشی کلید مخزن رزق فقیران چوب خط باشد. وحید (از آنندراج). و از این عالم است بر چیزی خط کشیدن که افاده معنی حفظ اعداد کند: کلید مخزن رزق فقیران چوب خط باشد. وحید (از آنندراج). می کشم در حساب وعده او خط ز مژگان همیشه بر دیوار. آقاشاپور (از آنندراج). تکه چوبی است که بر آن بی سوادان برای علامت با چاقو خط میزنند و عموماً نانواها و قصابها بخریداران که به نسیه جنس خرند چوب خط میدهند تا هر وقت چیزی میخرند فروشنده بر آن خطی میزند و آخر ماه آن خطها را حساب میکنند. (از فرهنگ نظام). قطعه چوبی متداول مابین بایع و مشتری که بالای آن را پهن کرده تاریخ میگذارند و هرگاه مشتری چیزی از بایع می خرد با کارد یا گزلک خطی بر آن چوب میکند تا نشانه باشد مبلغ و یا مقداری را که در میانۀ خود قرار داده اند. (ناظم الاطباء) ، برای طلب خیرات یا قرض چوبی نزد مسئول ٌ عنه بفرستند و او خطی بر آن کشد و این نشان وعده باشد. (آنندراج) ، چوب باریکی که نوآموزان بدست گیرند و با آن بر سطور کتاب خط برند تا انگشتشان با خطوطکتاب تماس پیدا نکند. گاهی آن را از کاغذ و مقوا کنند و بهمین نام نامند، چوب گدائی. رجوع به ترکیب چوب گدائی شود
پاافشار و آن دو تختۀ کوچک باشد که بافندگان و جولاهگان چون پای راست بر یکی افشارند نیمی از رشته ها پایین رود و چون پای چپ را بر دیگری افشارند نیم دیگر. (برهان) : به لوح پای و به پاچال و قرقره و بکره به نایژه به مکوک و به تار و پود ثیاب. خاقانی
پاافشار و آن دو تختۀ کوچک باشد که بافندگان و جولاهگان چون پای راست بر یکی افشارند نیمی از رشته ها پایین رود و چون پای چپ را بر دیگری افشارند نیم دیگر. (برهان) : به لوح پای و به پاچال و قرقره و بکره به نایژه به مکوک و به تار و پود ثیاب. خاقانی
چوبی کوتاه که بر سر آن دسته ای از پر نرم بندند و استوار کنند و باآن گرد از ظروف بلورین و چینی و چراغها و غیره بگیرند و تیرگی از آنها بزدایند. (یادداشت مؤلف). جاروب مانندی که از پر کنند و بر دسته ای از چوب استوار سازند برای دور کردن گرد و خاک. (از یادداشت مؤلف)
چوبی کوتاه که بر سر آن دسته ای از پر نرم بندند و استوار کنند و باآن گرد از ظروف بلورین و چینی و چراغها و غیره بگیرند و تیرگی از آنها بزدایند. (یادداشت مؤلف). جاروب مانندی که از پر کنند و بر دسته ای از چوب استوار سازند برای دور کردن گرد و خاک. (از یادداشت مؤلف)
پاره ای چوب. تراشه و قطعه ای از چوب. (ناظم الاطباء). گفتند بر سر آب میروی گفت چوب پاره ای بر آب برود. (تذکره الاولیاء). لهاز، چوب پاره ای که بدان سوراخ تبر و چرخ چاه را تنگ کنند. (منتهی الارب) ، مالۀ برزیگران که بدان زمین شیار کرده را هموار سازند. (ناظم الاطباء)
پاره ای چوب. تراشه و قطعه ای از چوب. (ناظم الاطباء). گفتند بر سر آب میروی گفت چوب پاره ای بر آب برود. (تذکره الاولیاء). لهاز، چوب پاره ای که بدان سوراخ تبر و چرخ چاه را تنگ کنند. (منتهی الارب) ، مالۀ برزیگران که بدان زمین شیار کرده را هموار سازند. (ناظم الاطباء)